آدم ها را میبیند.روابطش گسترده میشود،شیطنت میکند،انتخاب میکند،اشتباه میکند،تجربه میکند...و همین ها یعنی زندگی.
یعنی پیش رفتن و نفس کشیدن...
اینکه آدمی هیچ انتخابی نکرده باشد،هیچ تجربه ی خوب و بدی در اندوخته ی زندگیش حفظ نکرده باشد،نفس کشیده باشد،خوردن،خوابیدن،دفع و روز ها را گذراندن....
این آدم ها خطرناکند.
انتخاب کردیم،اشتباه کردیم،آدم های زیادی را به زندگی راه دادیم،و از زندگیمان خارج کردیم....ادامه دادیم.تجربه کردیم.
و من میان همه ی این تجربه ها و زندگی کردن ها باید بایستم و بگویم "من" این کارها را کرده ام! با شهامت.
بدون ترس از اینکه ۳ نفر میدانند من فلان اشتباه را انجام دادم.
یا چهار نفر فلان راز من را میدانند.
شهامت زندگی کردن،شهامت تجربه کردن...سخته اینکه بایستی بگویی من کردم.
ولی ترسیدن از گذشته و تجربه هایش فقط روزگار آدم را تباه میکند...
کاش نترسیم از خودمان،از انتخاب های لحظه ایمان،از ایستادن هایمان، از تجربه کردن هایمان،لبخند زدن ها و گریه کردن هایمان...